جدول جو
جدول جو

معنی واپس تر - جستجوی لغت در جدول جو

واپس تر
(پَ تَ)
عقب تر. بازمانده تر:
عمر همه رفت و به پس کس تریم
قافله از قافله واپس تریم.
نظامی.
به زیر چنگ خرچنگ اندری تو
از آن هر ساعتی واپس تری تو.
عطار (اسرارنامه).
هر که صبر آورد گردون بر رود
هر که حلوا خورد واپس تر رود.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سپس تر
تصویر سپس تر
بعدتر، عقب تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس تر
تصویر پس تر
عقب تر
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
بازپس رونده، عقب رونده:
گفت آن را من نخواهم. گفت چون ؟
گفت او واپس رو است و بس حرون.
مولوی (مثنوی دفتر ششم چ اسلامیه ص 559).
و رجوع به واپس رفتن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ دِ)
نگران. مضطرب. دل واپس:
چونکه قبضی آیدت ای راهرو
آن صلاح تست واپس دل مشو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نام شهر و بندری مهم از آنتیل فرانسه و حاکم نشین ناحیۀ گودلوپ و در حدود ده هزار و پانصد تن جمعیت دارد.
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ تَ)
پستر و عقب تر و دورتر. (ناظم الاطباء). کمی بعد. بعدتر: و آن داروهای تلخ است، بعضی گرم است و بعضی سرد و سپس تر یاد کرده آید. (ذخیرۀخوارزمشاهی). و فرق میان ذات الجنب و ذات الکبد سپس تریاد کرده آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). علاج قی در گفتار دهم که علاج معده است یاد آمده است و علاج اسهال سپس تر در جایگاهش یاد کرده آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
پیوسته. متصل، دوست و رفیق و یار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ زَ دَ)
بازجستن. فراجهیدن، در عقب نشستن. (ناظم الاطباء) ، واپس جستن. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ)
دیرتر. عقب تر. از عقب. از دنبال. اختباء، تعمیه کردن بر کسی چیزی پس تر، پرسیدن او را از آن. (منتهی الارب) :
سپه رانی و ما ز پس تر شویم
بگوئیم و زین در سخن بشنویم.
فردوسی.
، ادنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از واپس رو
تصویر واپس رو
باز پس رونده عقب رونده: (گفت آنرا من نخواهم گفت: چون ک گفت: او وا پس رواست و بس حرون) (مثنوی. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
دنبال تر، عقب تر، لاغرتر، خسیس تر
فرهنگ گویش مازندرانی